تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این، فرق بزرگی نیست!

ساخت وبلاگ

 

  در جایی از گورستان ارامنه ی تبریز، جوانی آمریکایی به خاک سپرده

شده که خاطره ی جان فشانـی‌ اش در راه آزادی ایرانیان چیزی نیست

که از ذهن و زبان مردم این سرزمین محو شود. داستان این جوان آزاده

به صد سال پیش بازمی‌گردد،به روزگاری که صدای ستارخان و باقرخان

ار هر کوچه پس کوچه ای بلند بود و تبریز بوی مشروطه ‌خواهی گرفته

بود.

  هاوارد باسکرویل Howard Baskerville در دوره ی حصر تبریز و کشتار

مردم این شهر توسط سلطنت طلبان و قـزاقان، به جانبـداری از مبارزان

مـردمـی و مشروطـه خواهان، کنـسول آمـریکا در تبریـز را ترک کرد و به

صف مجاهدان پیوست.

 

    هاوارد باسکرویل معلمی بود که در پاییز 1907 برای تدریس تاریخ به

تبریز آمده بود. ورود او به ایران همزمـان با به توپ بستن مجلس توسط

محمدعلی‌ شاه و آغاز استبداد صغیر در ایران بود. 

 در همان دوران،مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده ی

مشروطیت به پا خاسته و به دنبال آن، نیرو‌های طرفدار سلطنت، اقدام

به محاصره ی شهـر کردند. پس از 11 ماه محاصره و بر اثر کمبود دارو و

غذا، دسته‌ای در تبریـز به نام «فـوج نجات» به رهبـری باسکرویل، برای

شکستن حلقه ی محاصـره تشکیل شد. او که دوره ی سربازی اش را  

در آمریکا دیده بود، به قول خودش به‌ جای نقالی تاریخ مردگان، تصمیم

گرفت مشق نظامی به زندگان بیاموزد.

   زمانی گذشت، در همین ایام، مرگ سیدحسن شریف‌زاده، دوست و

یار نزدیک باسکرویل، چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول

آمریکا در تبریز، که از او خواسته بود از صف مشروطه‌ خواهان جدا شود،

ضمن پس‌ دادن پاسپـورتش گفت: «تنها فـرق من با این مردم، زادگاهم

است، و این فرق بزرگی نیست.»

   در جریان نبـردی سخت که در شام غـازانِ تبریز بین گروه فوج نجات و

محاصـره‌کنندگان به وقـوع پیوست، وی تیـر خورد و در کنـار جوانـان ایران

زمین بر خاک افتاد. 

 

 

  مردم تبریز قدرشناسانه پیکر او را به خاک سپردند و مادران تبریز برای

همدردی با مـادر باسکرویل فرشی را با نقش چهـره ی فـرزند رشیدش

بافتند تا به دست او برسانند.

 

 

بلند بگو الهی شکر!...
ما را در سایت بلند بگو الهی شکر! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : transcendency بازدید : 202 تاريخ : شنبه 19 مرداد 1398 ساعت: 21:05