اشتباهی به نام انقلاب

ساخت وبلاگ
 

 

 

                 ابراهیم یزدی انقلاب ایران را «پیروزی جهل بر ظلم» می دانست

           و داریوش همایون آن را «انقلابی نالازم» می خواند. اما روایت عرفان

           کسرایی از تغییر قدرت سیاسی در ایران را در اینجا بخوانید:

 

                                       انقلاب 57 اشتباه بود!

   بحث و گفت ‌و گو در باره ی تاریخ معاصر ایران، کارنامه ی جمهوری اسلامی

و حتی جدال بر سر نوع نظام حکومتی شاید هیچ گاه مانند امروز در جامعه در

جریان نبوده است. به مدد شبکه‌ های اجتماعی، هر شهروند تریبونی برای

ابراز نظر دارد. این بحث‌ها خواه ناخواه، دغدغه‌های جامعه ایرانی را پس از

گذشت چهار دهه از وقوع انقلاب بازنمایی می‌کند.

   اگرچه کارنامه نظام جمهوری اسلامی در آستانه چهل سالگی حتی برای

هواداران حکومت نیز قابل دفاع نیست، هنوز هستند کسانی که معتقدند

اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در دوران محمدرضاشاه نیز چندان

خوب نبوده است و برنامه‌هایی نظیر تونل زمان که از شبکه تلویزیونی من‌ و تو

پخش می‌شود، به ایجاد یک تصور خیالی از یک عصر طلایی دامن زده‌اند.

   در باره ی اوضاع سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و احزاب شاید

حق با این گروه باشد. با معیارهای شناخته شده امروزی، دوران محمدرضاشاه 

را هرگز نمی‌توان «ایران آزاد» نامید. هر چند که اگر حجم اعدام و شکنجه و

استبداد و خفقان چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی را ملاک بگیریم، حکومت

 شاه حتی در مسئله ی آزادی‌های سیاسی نیز سربلند بیرون می‌آید!

   در زمینه اقتصادی و توسعه، نیازی به تونل زمان و تماشای عکس‌ و فیلم‌

به جا مانده از آن دوران نیست. نسلی که در آن سالها نزیسته و آن دوران را

تجربه نکرده، راه ‌های مطمئن‌تری برای قضاوت تاریخی در دست دارد؛ کافی

است نگاهی به داده‌های رسمی منتشر شده بیندازد و ببیند که نظام ج. ا.

بیش از هفت برابر تمام حکومت‌های پهلوی و قاجار از محل صادرات نفت کسب

درآمد کرده است. این در حالی ا‌ست که درآمد سرانه ایران در سال 1977، دو

برابر درآمد سرانه ی کره جنوبی بوده و اینک دست کم پنج برابر کمتر از این

کشور است.

   و یا در حالی‌ که اعتبار گذرنامه ی ایرانی در آن دوران به حدی بود که می‌شد

به اغلب کشورهای اروپایی بدون ویزا سفر کرد، در حدود چهار دهه پس از ظهور

حکومت اسلامی، گذرنامه ی ایرانی بنابه گزارش موسسه تحقیقاتی بین‌المللی

"نوماد کاپیتالیست" در رتبه 191 در بین 199 کشور ایستاده است.

   همچنین بر اساس آمار رسمی، جمعیت ایران در سال 1358 سی و شش 

ميليون نفر بوده و تعداد زندانيان در حدود هشت هزار نفر. اینک جمعيت ايران

دو برابر شده، اما تعداد زندانیان 27 برابر شده‌ است.

   پس به نظر می‌رسد این ایده که ارائه ی تصویر درخشان از دوران قبل از انقلاب

توسط تلویزیون های ماهواره ای، با هدف نومید کردن مردم از انقلاب است،

دیدگاهی باشد مبتنی بر پهلوی ‌ستیزی و نه بر پایه ی یک بررسی بی‌طرفانه

و تطبیقی مقایسه‌ای.

   به دلایل گوناگون هنوز هستند کسانی که با وجود این که آفتاب دلیل آفتاب

آمده است، قصد پذیرش این واقعیت را ندارند که حکومت محمدرضا شاه پهلوی،

به رغم کاستی‌های فراوانی که داشته، ایران را روی ریل توسعه و پیشرفت قرار

داده بود. این گروه، حاضر به اعتراف به اشتباه بودن انقلاب 57 نیستند و غالبا"

 آن را یک انقلاب دزدیده شده می‌دانند و معتقدند اگر انقلاب از مسیرش منحرف

نمی‌شد، اینک این حجم از فساد و اختلاس و سقوط اقتصادی که به بار آمده

نیز، در کار نبود! 

    البته مروری بر دیدگاه‌های مخالفان حکومت شاه، به نوعی خلاف این مسئله

را نشان می دهد: ملاحظات تاریخی به ما می‌گوید حتی اگر انقلاب 57 به زعم

این افراد به سرقت نمی‌رفت، باز هم وضعیتی مشابه امروز، بر ایران حاکم

می‌شد. نگاهی به تاریخ نشان می‌دهد غالب طیف‌های سیاسی که به سقوط

حکومت محمدرضاشاه یاری رساندند، نه دغدغه ی آزادی داشتند نه حقوق بشر

و نه ارزش‌های انسانی.

   در حدود نیم قرن پیش، محمدرضا شاه، نیروهای کمونیست و اسلامگرا را که

بعدها در جریان انقلاب با یکدیگر علیه او هم پیمان شدند "ارتجاع سرخ و سیاه"

خوانده بود. اسلام‌گرایان و روحانیون در مخالفت با آزادی‌های اجتماعی با شاه

مبارزه می‌کردند و نه برای دستیابی به دموکراسی و آزادی بیان و مراعات حقوق

بشر. اعتراض آنها به شاه این بود که چرا به زنان حق رأی اعطا کرده یا چرا شرط

مسلمان بودن و سوگند به قرآن در لوایح انجمن‌های ایالتی و ولایتی (همان

شوراهای شهر و روستای فعلی) در مجلس شورای ملی حذف شده است.

   گروه دیگری از مخالفان مسلح نیز، چه آنها که مسلمان بودند و چه آنها که

مارکسیست، کارنامه بهتری از سایرین نداشتند. هر چند ترانه‌ها و شعرها و

سرودها و آهنگ‌های انقلابی و سوزناک بسیاری در ستایش رشادت‌ های

گروه‌های مسلح سروده شده اما نگاه بی‌طرفانه و با در نظر گرفتن معیارهای

شناخته شده آزادیخواهی و عدالت‌ جویی نشان می‌دهد هرگز نمی‌توان آنها

را آزادیخواه یا جویای دموکراسی نامید. چریک‌های فدایی خلق زمانی که به

پاسگاه سیاهکل حمله کردند به تصور این که با امپریالسیم جهانی درگیر

شده‌اند، گروهبان یکم اسماعیل رحمت‌پور را به خاک انداختند و سرباز جلو 

در پاسگاه، فردی به نام کدخدایی و اکبر وحدتی رییس خانه ی انصاف لیش

را به گلوله بستند و کشتند.

   اما "ارتجاع سرخ و سیاه"، همان جریان سیاسی رسانه‌ای بزرگی که در

دهه ی پنجاه، ایران را به سراشیب سقوط و وقوع فاجعه ی پنجاه و هفت نزدیک

کرد، تاریخ را به گونه‌ای کاملا" متفاوت روایت کرده است. امروز هیچ ‌کس زن

کارگری به نام صفیه حیدری 35 ساله و دخترش حلیمه ی پانزده  ساله را

نمی‌شناسد. اما در تمام این سال‌ها از قاتلان آنها که در 10خرداد 1351 برای

قتل ژنرال آمریکایی، هارولد پرایس، بمب‌ گذاری کرده بودند، قهرمان ساخته‌اند

و در رثای آنها سرودهای انقلابی درست کرده‌اند.

   در سال 1353، مجید شریف واقفی به همراه لیلا زمردیان در جنرال الکتریک

بمب ‌گذاری کردند و سرایدار آنجا را که حتی نامش نیز مشخص نیست در خون

خود غلتاندند. مجید شریف واقفی که نامش بر سر در مشهورترین دانشگاه ایران

یعنی دانشگاه صنعتی شریف قرار داده شده، کمی بعد قربانی اختلافات درون

گروهی شد و شیوه ی قتل او نشان می‌دهد که این گروه از مخالفان شاه،

چندان میانه‌ای با آزادیخواهی و دموکراسی‌ خواهی نداشته‌اند:

   همگروهی‌ های سابق او، یعنی خاموشی و سیاه کلاه جسد شریف را

سلاخی کردند و بر آن، محلول بنزین و کلرات و شکر ریختند و آتش زدند. پس از

سوزاندن جسد، آن را قطعه قطعه و در چند نقطه دفن کردند. این گروه از

انقلابیون، به واقع نه مبارزان راه آزادی، بلکه قاتلان خطرناکی بودند که در کنار

بسیاری از گروه‌های اسلامی، مارکسیستی و اسلامی _ مارکسیستی، بخش

عظیمی از مخالفان حکومت شاه بودند که بعدها انقلابیون 57 را تشکیل دادند.

آنها یا مانند اسداله لاجوردی به زندانبان و شکنجه گر تبدیل شدند یا مانند صادق

قطب‌زاده و ده‌ ها و صدها تن دیگر قربانی ترور و اعدام و حذف فیزیکی شدند.

   هرچند روحانیت به رهبری خمینی، در به قدرت رسیدن خود وام دار مجاهدین

خلق و مارکسیست‌های انقلابی 57 بود، اما با وقوع انقلاب همه این گروه‌ها به

نوبت از گردونه حذف شدند و تمام حکومت به صورت یکپارچه در انحصار روحانیت

و جریانی قرار گرفت که خود را حزب‌ اله می‌نامید.

   با وجود این، اینک با گذشت چهاردهه از انقلاب، بسیاری از مارکسیست‌های

سابق به شکل‌های گوناگون با کلیت نظام ج. ا. همراه و همداستان شده‌اند.

برخی از آنها در انتخابات ریاست جمهوری فعالانه مشارکت کرده‌اند و غالبا" یک

ائتلاف سیاسی نوشته یا نانوشته با جناح اصلاح‌ طلب حکومت تشکیل داده‌اند.

    چریک‌های سابق چپ گرا، در سن بازنشستگی در حالی ‌که تمام جوانی

خود را در مبارزه با پهلوی دوم گذراندند، اینک در لندن و پاریس و شهرهای دیگر

دنیا به تحلیل‌گران سیاسی اصلاح‌ طلب تبدیل شده‌اند. در یک نگاه کلی، نقطه

اشتراک آنها همچنان گفتمان 57 است: پهلوی‌ستیزی. گفتمانی که نه پس از

انقلاب و نه اکنون هیچ برنامه‌ای برای توسعه و پیشرفت کشور نداشته و هویت

خود را صرفا" از مخالفت بی قید و شرط، احساسی و ایدئولوژیک با شاه

می‌گیرد.

 

             گفتمان براندازی و مرزبندی‌های سیاسی

   هر چند در تاریخ معاصر ایران، قطعات پازل سیاسی گروه‌ها به سادگی کنار

هم جور نمی‌شود و مرز دوست و دشمن چندان روشن نیست، لیکن پس از

دی ماه 96، جریان براندازی نفس تازه‌ای یافته است. مرز بندی‌های سیاسی

در ایران شفاف ‌تر از پیش شده و تمام گروه‌هایی که به نوعی وامدار سفره ی

انقلاب بودند، بیش از هر زمان در کنار یکدیگر قرار گرفته و در برابر براندازان صف

آرایی کرده‌اند.

   بر اساس این مرزبندی، هواداران گفتمان 57، در بهترین حالت همچنان

خواستار اصلاحاتی هستند که بیست سال از آن گذشته، اما هنوز در حد ورود

زنان به ورزشگاه‌ها هم پیشرفتی نداشته است!

    اینک بسیاری از مردم ایران، نگاهی به آینده و زندگی بهتر برای فرزندان خود

دارند. نقل قولی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که می‌گوید

ایران از معدود کشورهایی است که وقتی انسان به عکس‌ها و تصاویر گذشته ی

آن نگاه می‌کند گویی که در حال تماشای آینده است. با اینکه زندگی در دوران

پیش از بهمن پنجاه و هفت، زندگی در اتوپیای افلاطونی و جامعه‌ای ایده‌آل نبوده،

اما چهار دهه حکومت حوزه ی علمیه بر ایران با اقتصاد و فرهنگ و آزادی چنان

کرده که بسیاری از ایرانیان آرزوی بازگشت به همان دوران را دارند. دورانی که

آرمانشهر نبوده، اما شرایطی داشته که در آن، امور کشور کم یا زیاد به دست

متخصصان اداره می‌ شده است. دورانی که امیرعباس هویدا و منوچهر اقبال و

جمشید آموزگار داشته که هم از صنعت می‌دانستند هم از توسعه، هم از اقتصاد

و هم از دیپلماسی. روزگاری که به‌رغم همه کاستی‌ها، اداره ی امور حساب و

کتاب مشخصی داشته و کشور نه در معرض تحریم بوده نه زیر سایه ی شوم

جنگ!

 

                                                  عرفان کسرایی

                      مدیر بخش فلسفه و تکنولوژی مرکز ترویج جامعه ی باز

 

بلند بگو الهی شکر!...
ما را در سایت بلند بگو الهی شکر! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : transcendency بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 7:43