تازه شدمدر ســکــوتــی مــانــده بــودم نــا امــیــدروزم بـلـنـد شـبـم کـوتـاه مـویـم ســپـیـدهر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشتدفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشتهر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشتدفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشتلاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـدکـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـدهـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدممه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدملاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـدکـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـدهـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدممه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدمبرچسبها: فرامرز اصلانی |+| نوشته شده در جمعه سوم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:16  توسط بهمن طالبی | بخوانید, ...ادامه مطلب